دسته : فقه و حقوق اسلامی
فرمت فایل : word
حجم فایل : 24 KB
تعداد صفحات : 30
بازدیدها : 211
برچسبها : تحقیق ویتگنشتاین هستی شناسی
مبلغ : 1000 تومان
خرید این فایلتحقیق هستی شناسی فلسفه ویتگنشتاین
در تحقیق حاضر به هستی شناسی فلسفه ویتگنشتاین می پردازیم که در آن یک نگرش اتمیتی را، تحت تأثیر راسل ارائه کرده است. اما قبل از آن باید متذکر شویم ک هستی شناسی ویتگنشتاین متضمن یک رشته قضایای تجربی ریست بلکه این قضایا بر خاسته از نگرشهای شهودی اویند که از ساختار و ماهیت زبان استتاج کرده است. این قضایا بیانگر این مطلب هستند که اگر قرار است قضیه یا جمله خبری با معنایی وجود داشته باشد، در آنصورت عالم باید چگونه باشد به عنوان یکی از مهمترین عناصر هستی شناسی فلسفه ویتگنشتاین، این یا ابژه های بسیط هستند که نهای ترین و بسیط ترین مؤلفه های عالم را تشکیل می دهند. ویتگنشتاین هیچ نمونه ای از این اعیان را ذکر نمی کند و به جهل خود نسبت به چگونگی و ماهیت آنها اعتراف می کند. اما معتقد است که وجود آنها لازم و ضروری است و این ضرورت وجود آنها را از ماهیت زبان و تعیین معنای گزاره ها استنتاج می کند به این ترتیب که در تعلیل گزاره ها برای کشف صورت منطقی حقیقی آنها و کشف معنای آنها، تعلیل یابد به پایانی برسد، امکان ندارد که تحلیل تا بی نهایت ادامه یابد. از آنجا که هر تحلیلی به گذاره های بنیادین منتهی می شود که مرکب از اسامی یا نامهایند، لذا باید چیزهای بسیطی وجود داشته باشد که، این نامها مطابق باشند. حال اگر این اعیان بسیط وجود نداشته باشد در آنصورت این گزاره ها بدون مرجع و در نتیجه بی معنا خواهند بود. از سوی دیگر از آنجایی که معنای همه گذاره ها در نهایت مبتنی بر معنای گذاره های بنیادین است. حال اگر گزاره های بنیادین بدون مرجع و بی معنا باشد و در آنصورت همه گذاره ها بی معنا خواهند بود و هیچ گزاره معنا درای وجود نخواهد داشت اما این نادرست است لذا ایمان باید وجود داشته باشند مهمترین مشخصه هستی شناسی ویتگنشتاین نگاه اتمیتی او به عالم است، همانطور که این نگاه اتمیمتی را در باب زبان نیز دارد. در واقع سعی و تلاش اصلی ویتگنشتاین این ایت که همه عالم و هم زبان را به عناصر و مؤلفه های بنیادینشان تقلیل دهد و بر اساس نظریه تصویری، تناظر یک به یکی میان عناصر عالم و زبان بر قرار سازد که بر طبق این متناظر، عناصر و مؤلفه های زبان بیانگر و تصویگر عناصر و مؤلفه های عالمند. بر اساس نگرش اتمیتی ویتگنشتاین عالم به مجموعه واقعیتها (فاکتها) یا واقعیتها تقلیل می یابد (گزاره ارساله) به جای نظریه اتمیتی و سنتی در مورد عالم که عالم را مجموعه ای از ابژه می داند فاکتها (واقعیتها)، حالتهای امور واقع موجود هستند و حالتهای امور واقع به نوبه خود ترکیبهایی از ابژه ها هستند این ابژه مابسقرین عنصر را تشکیل دهنده عالم می باشند ک به روشهای گوناگون و معینی با یکدیگر ترکیب می شوند و حالتهای امور واقع را ایجاد می کنند اما ترکیب آنها با یکدیگر بر طبق خصوصیات منطقی و ذاتی شان صورت می گیرد و به واسطه خصوصیات منطقی و ذاتی است که امکانات و احتمالات ترکیب با ابژه های دیگر تعیین می شود
ویتگنشتاین توضیح این نگرش امنیتی را در ابتدای رساله آورده است که بر طبق آن، عالم را مجموعه تمام چیزهایی که واقعیت دارد (گذاره ارساله) تعریف می کند و در توضیح این گزاره می گوید: جهان مجموعه واقعیتها است و نه مجموعه ی چیزها. در اینجا تطابق ساختار زبان و ساختار عالم کاملا هویدا است زیرا همانطور که ویتگنشتاین جهان را مجموعه واقعیتها می داند و نه مجموعه چیزها، زیان را نیز مجموعه گزاره ها می داند و در نظریه زبانشناختی خود واحد بنیادی معنا را جمله می داند نه واژه، واقعیت از واقعیت امر تشکیل شده است و انباشته از چیزها نیست یعنی جهان فراهم آمده از چیزهای پراکنده و بی ربط و جداگانه نیست بلکه مجموعه اشیای به هم مرتبط است بنابراین به جای جستجو از مدلول اسامی باید به نسبت میان آنها توجه کنیم و از سازگاری و ناسازگاری قضایای به وی در بر دارنده این سنتها با عالم خارج سخن بگوئیم.
بنا به گفته وی علت آنکه عالم را مجموعه واقعیتها می داند، این است که در این کل واقعیتها نیز که هر آنچه را که مورد است، مشخص می کنند، و نیر هر آنچه را که مورد نیست ها وارد، ونیز یکی از مفسران رساله منطقی مختلفی در کتبابش با عنوان در آمدی بر رساله درباره علت اینکه ویتگنشتاین عالم را مجموعه امور واقع می داند، نه مجموعه اشیاء می گوید: اگر بگوییم عالم مجموعه ای از اشیاء است، نحوه تألیف وجود شکل اشیاء را سکوت گذاشته ایم. اشیاء فقط به صورت عناصر مقدمه امور واقع وجود دارند.. به همین دلیل است که عالم نه فقط از اشیاء تشکیل شده است و به اعتباری نه فقط مجموعه ای از امور واقع است بلکه عبارتست از امور واقع منطقی. همانطور که ملاحظه کردیم، ویتگنشتاین در تعریف عالم میان امر واقع و شی یا ابژه قائل می شود. اما باید بگوییم که هر چند او میان آنها تمایز قائل می شود و امر واقع را بین شی نمی داند با این حال ارتباطی میان آنها بر قرار است. برای فهم بهتر این امر باید آنچه که ویتگنشتاین از این دو واژه در نظر دارد توجه کرد. منظور ویتگنشتاین از شیء هما اشیاء عادی و فیزیکی که موضوع تجربه روزمره هستند. از قبیل میز، سنگ، تخته و .... نیست زیرا طبق نظر ویتگنشتاین شیء یا عین که جزء متناظر آنها و زیان همان اسامی یا نامها هستند، بسیط می باشند مرکب از اعیان دیگر نیستند و برای درک معنای آدم آنها نیازی به اسامی ساده تری نیست و اسامی این اعیان بسیط را می توان بی واسطه دریافت، در حالی که اشیاء و اعیان فیزیکی پیرامون ما که موضوع توبه روز مره ما هستند، از نظر ویتگنشتاین مرکب هستند و اسامی آنها را می توان با اسامی ساده تری توصیف و تحلیل کرد و معنایشان را به این اسامی ساده باز گرداند. ویتگنشتاین معتقد است که این اشیاء بسیط را نمی توان توصیف کرد، تنها شیوه ای که می توانیم زبان را برای مکاتب از آنها استعمال کنیم نامیدن آنها ست علت اینکه نمی توانیم آنها را توصیف کنیم این است که اگر بخواهی آنها را وصف کنیم، باید به مولفه هایشان یا اسامی خاص دیگر تحلیل کنیم، اما این امکانپذیر نیست زیرا آنها بسیط هستند و مرکب نمی باشند در زبان نیز عنصری زیانی متناظر با ابژه ها که همان اسمها یا نامها هستند، نیز بدین گونه اند. این عنصر ابتدای زیان تعریف ناپذیر است و این تعریف ناپذیری آن نشان می دهد که این عنصر صرفاً به واسطه ی ارتباطش با چیزی که معرف و بیانگر آن است معنا دارد و در کسب معنا نیازی به اسامی دیگر ندارد.
از سوی دیگر، این اعیان بسیط هیچگونه خصومت و ویژگی ندارند که بر اساس آنها، بتوان آنها را وصف کرد. زیرا اگر خصوصیتی داشتند در آنصورت نمی توانستند بسیط باشند و از آنجایی که هیچگونه خصومتی ندارند لذا تفسیری در آنها نسبت به این خصوصیات صورت نمی گیرد حتی نمی توان فرض کرد که این ابژه از مزبور به عدم تغییر می کند زیرا وجود ابژه از قبل در کاربرد نام متناظر با آن فرض می شود بر اساس همین بساطت و عدم تکرب ابژه از خصوصیات است که یکی از مفسران اندیشه های ویتگنشتاین، دانالدهاوسون می گوید: ظاهراً هر ارزشی از شیء همان است. که ارسطو از جوهر نقتیس اراده می کرد، جوهر بر اساس این نظر، ضرورتی منطقی، جوهر یک چیزی همان است که همه ی اوصاف آن چیزی عارض آن اند. هر آنچه درباره X بتوان گفت...... منطقاً متمایز است از X فی نفسه یعنی همان ناشناخته و جوهری بود در عالم واقع، که ما به ازاء اسم X در زبان است. ویتگنشتاین در مورد بساطت ایمان دقت بسیار زیادی داشت و حتی از راسل دقیقتر بود، به نظر او به اعتباری می توان گفت ابژه ها بدون رنگ هستند اما راسل جملاتی همچون این سفید است را قضیه ای بنیادین می داند ک متضمن یک فاکت بسیط است، ویتگنشتاین این نظیریه ی راسل را نمی پذیرید و معقتد است رنگها نمی توانند بسیط باشند زیرا بر اساس نظر وی، فاکتهای اتمی که مرکب از اعیان بسیط هستند منتقل از یکدیگر هستند، و از بوریابنور یکی وضعیت امر نمی توان بوریانبور وضعیت امر دیگری را استنتاج کرد. اما این شرط در مورد رنگها تحقق نمی یابد زیرا از گزاره ی این سفید است می توان گزاره ی این قرمز نیست را استنتاج کرد و این نشان می دهد که رنگها بسیط نیستند و قضایایی که در مورد آنهاست نیز به طور کامل هنوز تحلیل نشده اند. خود ویتگنشتاین هیچ نمونه ای را از این اعیان بسیط و همچنین گزاره های ابتدایی که مرکب از اسامی متناظر با این ایمان بسیط است. ارائه نمی کند و در زمان نگارش عقیده داشت که هر چند در وجود این اعیان شکی نیست اما نمی توان ماهیت و چگونگی آنها را فهمید همانطور که قبلاً گفتیم وجود آنها را بطور پیشینی نه تجربی از ماهیت زبان و تعیین معنای گزاره ها استنتاج می کند تعیین این امر است که ایمان و واقعیت نیز در این سطح اسامی قسمت میان ای ساده و اعیان بسیط قرار می گیرد.
اما هر چند ویتگنشتاین معتقد است که نمی توان درباره چگونگی اعیان بسیط سخن گفت، اما این اعیان بسیط و ثابت را جوهر عالم می داند که از ترکیب این عناصر ثابت، صور خارجی متغییر، یعنی حالات و اوضاع امور پدپد می آیند احتمال دارد که ویتگنشتاین این امور را به عنوان یک شرط ضروری وجود بقایا و اوضاع و حالات اشیاء که قضایا با آنها صادق و کاذب می شوند، درک و استنباط کرده باشد با این امور است که ثبات تفدیین می شود، ثباتی اگر نبود نمی توانستیم هیچ چیز درباره ی عالم بگوئیم.
امر واقع بر خلاف شی یا ابژه امر بسیطی نمی باشد، بلکه مرکب است و عناصری که آن شیء مرکب را می سازند به هیأت تألیفشی در می آید ولی می توانستند به صورت دیگری نیز ترکیب شوند. به همین خاطر است که امر واقع را همان ارتباط های ممکن (نه ضروری) میان اشیاء یا اعیان می داند که وجود بالفعل و تحقق عینی یافته اند. از آنجایی که عالم نیز مرکب از این امور واقع است و این امور واقع نیز ارتباط های ممکن میان اشیاء هستند لذا هیچ ضرورتی در جهان وجود ندارد و نمی توان وجود یک وضعیت امر را از وجود وضعیت امر کاملاً متفاوت دیگری استنتاج کرد، به همین اساس است ک دیگر نمی توانیم استنتاج به وضعیت امور آینده داشته باشیم و ویتگنشتاین به وضوح می گوید که دیگر نمی توانیم بدانیم که آیا خورشید فردا طلوع خواهد کرد یا نه (از آنجایی که امور واقع، ارتباط های ممکن میان اشیاء هستند، گزاره های حقیقی زبان نیز که تصویرگر این امور هستند صرفاً این را می گویند که اشیاء چگونه اند، نمایکه چگونه باید باشند و لذا استنتاج گزاره های حقیقی از یکدیگر نیز امکان ندارد مگر اینکه ارتباط در وی و ساختار بین آنها وجود داشته باشد.
در زمینه ی اینکه چگونه ارتباط های ممکن در امور واقع صورت می گیرد و یتگنشتاین قائل به یک صورت منطقی برای هر ابژه ای می شود و می گوید هر ابژه صورت منطقی خاصی دارد که به واسطه ی آن، تنها امکان ترکیب با ابژه های خاص دیگر را دارد. و تنها به لحاظ همین ارتباط های ممکنی که باردیگر ابژه ها و اشیاء دارد می توان آن را در نظر گرفت وگرنه به تنهایی نمی توان یک شیء یا ابژه را در نظر گرفت ( جائیکه نمی توان موضوعهای فضایی را بیرون از فضا و موضوعهای زمانی را بیرون از زمان بیندیشیم، به همانگونه نمی توانیم هیچ موضوعی را جدای از امکان پیوندش با موضوعهای دیگر به اندیشه آوریم) اما امکان ترکیب و ارتباط یک ابژه ی دیگر در یک وضعیت امر ذاتی آن است. از جمله ذایتات هر چیز این است که آن چیز امکان وقوع در وضع امور ممکن خاصی را دارد( همانطور که از ذاتیات کلمه) این است که در ترکیبهای گوناگون گزاره می تواند واقع شود.) ویتگنشتاین علاوه بر اینکه برای شیء در یک صورت منطقی قائل است، صورت منطقی عالم را نیز مطرح می کند که این صورت منطقی عبارت است از روابط میان اشیاء صورت منطقی عالم را به صورت منطقی زیان مشترک می داند که به واسطه ی همین اشتراک در صورت منطقی است که زبان می تواند عالم را بازنمایی کند. این صورت منطقی امر واقع ( عالم) بر حسب اقسام اعیان و اشیایی که مقوم امر واقع هستند تعیین می شود. ماهیت و نوع عین حاکم بر وضع اموری است که در آن یافت می شود و علم به این عین به معنای علم به صحت وضع امور و قضایای بنیادینی است که نمایانگر وضع امور است. ویتگنشتاین به دو نوع امر واقع قائل بود که یکی امر واقع مولکولی (Sachlagen) است و دیگری امر واقع اتمی (Sachverhalten) است که امور واقع مولکولی حاصل ترکیب آنها هستند و به آنها تحلیل اند. امر واقع اتمی که هسته ی نخستین جهان است ترکیبی از اشیاء است اما وضع مواقع اتمی صرف انبوهی از اشیاء نیست بلکه بین این اشیاء در یک وضع اتمی روابط ویژه ای بر قرار است اجزاء متناظر زبان با این امور واقع اتمی گزاره های بنیادین هستند که مرکب از اسامی به عنوان معرفهای ابژه ها می باشند و همانطور که وضع واقع صرف مجموعه ای از اشیاء نیست، گزاره نیز صرفاً انبوهی از کلی نیست بلکه بین کلمات یک گزاره روابط ویژه ای بر قرار است.)
خرید و دانلود آنی فایل